حیف است زمین گیر شوی رود نباشی
- دریا - که خدا خواسته ات بود نباشی
برخیز و بزن نعره و بشتاب که تنها -
- آبی که خودش را به گل آلود، نباشی
رودی که سر آخر دو قدم مانده به دریا
در خواب زمستانی اش آسود، نباشی
مقصد لب دریاست نه مرداب زمین خوار
- مرداب؟! - همان جا که بنا بود نباشی
مرداب به آغوش خودش می کشدت آی
ای رود زمین خورده اگر زود نباشی
می ترسم از این پس نتوانی که بیایی
امروز اگر در پی "موعود" نباشی
برخیز پسر! خانه دریا نه همین جاست
حیف است زمین گیر شوی رود نباشی
----------------
تصادفی به وبلاگی برخوردم که نویسنده اش اشعار زیبایی میگن.
اینقدر تحت تاثیر این شعرشون قرار گرفتم که گفتم بذارم اینجا همه بخونیمش...
با اجازه!
شاعر: محمدحسین نجفی